«مبنای صلح بر خلاف آنچه ترامپ و متحدانش میگویند، زور و زورگویی نیست. مبنای صلح، عدالت است. غربیها ضرب المثلی دارند که میگوید با نیزه هرکاری میشود کرد الا تکیه دادن به آن! حال باید پرسید که آنها چطور انتظار دارند که صلحِ ادعایی مد نظر آنها که مبتنی بر زور و سرکوب است، پایدار باشد و ایجاد ثبات و آرامش کند.»
طنینسنتر؛ یکی از موضوعاتی که دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا از همان نخستین ساعات پس از حضور مجدد در کاخ سفید، در حوزه سیاست خارجی آمریکا مدام بر آن تاکید داشته این بوده که وی بر آن است تا از طریق اعمال قدرت و زور، صلح سازی کند! به بیان ساده تر، او راهبردی استقرار صلح از طریق قدرت را دنبال میکند. جالب اینکه رژیم اشغالگر قدس به عنوان صالیترین متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه نیز این موضوع را مورد اشاره قرار میدهد و اقدامات تجاوزکارانه اش در سطح منطقه را از این رهگذر توجیه میکند.
در تازهترین تحول، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی دخالت این رژیم در تحولات سوریه و حمله به مراکز حساس این کشور در پیِ ناآرامیهای استان السویدایِ سوریه را از این رهگذر توجیه کرده است. با این همه، باید این نکته را مد نظر داشت که راهبرد صلح سازی از طریق اعمال قدرت که مد نظر فردی نظیر ترامپ است، با ۳ ایراد جدی همراه است و درست به همین دلایل، از پایداری برخوردار نیست و بنیانهای به شدت سُستی دارد.
اول اینکه مبنای صلح بر خلاف آنچه ترامپ و متحدانش میگویند، زور و زورگویی نیست. مبنای صلح، عدالت است. غربیها ضرب المثلی دارند که میگوید با نیزه هرکاری میشود کرد الا تکیه دادن به آن! حال باید پرسید که آنها چطور انتظار دارند که صلحِ ادعایی مد نظر آنها که مبتنی بر زور و سرکوب است، پایدار باشد و ایجاد ثبات و آرامش کند. اگرچه که قدرتهای غربی در نظم بین المللی تعریف شده از سوی خود پس از جنگ جهانی دوم برای دنیا نیز دقیقا در قالب همین طرحواره عمل کردهاند و به دنبال ایجاد به اصطلاح آرامش جهانی از طریق اعمال زور و سرکوب بودهاند. نظام بین المللِ غربگرا نیز همه جوره در راستای تامین منافع قدرتهای غربی است. درست به همین دلیل هم است که اکنون میبینیم بسیار در مورد سُستشدن بنیانهای نظم جهانی و خیزش قدرتهای نوظهور در اعتراض به ترتیبات ناعادلانه نظام بین المللِ غربگرا صحبت میشود.
نکته دوم اینکه راهبرد استقرار صلح از طریق زور، واقعیتهای فرهنگی و تاریخی را به شدت مورد بیتوجهی قرار میدهد. اکنون به عینه میبینیم که قدرتهای غربی و متحدان آنها در جهان، سعی دارند یک شبه ترتیباتی را در بخشهای مختلف دنیا نظیر غرب آسیا حاکم کنند که به هیچ عنوان با ریشههای فرهنگی و تاریخی این مناطق همخوانی ندارند.
به بیان سادهتر، آنها نه ملتها و نه فرهنگشان را نمیبینند و با نگاه دستوری و از بالا به پایین، سعی دارند واقعیتهای تازهای را حاکم سازند. این جنس از نگاه نیز به شدت سطحی و مستعد فروپاشی و سقوط است؛ و سوم اینکه راهبرد ادعایی استقرار صلح از طریق اعمال قدرت، صرفا توسط فرد و طیفهای خاصی در خودِ غرب حمایت میشود. اکنون ترامپ بر سر کار آمده و درست به همین دلیل، هم او و هم متحدانش از این راهبرد حمایت میکنند. این در حالی است که طیفهای قابل توجهی در غرب نیز در عرصه سیاست و حکمرانی وجود دارند که قویا مخالف با این راهبرد هستند و آن را در نقطه مقابل منافع غرب و متحدانش ارزیابی میکنند. به بیان ساده تر، این راهبرد حتی در جهان غرب نیز با حمایت یکپارچهای رو به رو نیست. این موضوع نیز عملا آن را به یک شعار و راهبرد فصلی تبدیل کرده که قائم به افراد خاصی است و با خروج آنها از قدرت، به شدت تضعیف خواهد شد و حتی از بین میرود.
اکنون جیانهای منتقد ترامپ در غرب، راهبرد استقرار صلح از طریق اعمال زور و قدرت در جهان را به شدت غیرمنطقی و بیپایه و اساس ارزیابی میکنند و آن را در نقطه مقابل منافع جهانی آمریکا ارزیابی میکنند. موضوعی که مثلا در آمریکا، دموکراتها بارها آن را مورد اشاره قرار دادهاند. البته که تجربیات تاریخی نیز نشان داده اعمال زور از سوی قدرتهای غربی برای تحمیل اصول مطلوب خود به دیگر ملت ها، نه تنها ختم به نتایج مد نظر آنها نشده بلکه هر چه به جلو حرکت کردهایم وضعیت را برای آنها بدتر هم کرده است.